وروجک شیرین من مهشیدِمامان اینجاتازه برده بودمت حموم بغلم بودی خاله ازت عکس گرفته ... نویسنده : مامانِ مهشید 10:39 16 آذر 1393 141 3 0 ادامه مطلب
خوابیدن مهشید بعدازظهر پاییزی بارون هم میباره انقدر بازی کردی که خوابت برد گلم ... نویسنده : مامانِ مهشید 11:38 10 آذر 1393 122 4 2 ادامه مطلب
تیپِ زمستونی مهشید مهشیدم اینجا حاضر شده بودیم بریم خونه دایی جون، این لباسا خیلی بهت میاد،مادرجون خودش اینارو برات بافته ... نویسنده : مامانِ مهشید 11:20 10 آذر 1393 265 4 1 ادامه مطلب
اتاق نی نی من مامان جون و باباجون سیسمونی رو تهیه کرده بودن دستشون درد نکنه مهشیدکم اینم اتاقته منو خاله امادش کرده بودیم که از راه برسی ... نویسنده : مامانِ مهشید 11:20 9 آذر 1393 259 2 1 ادامه مطلب
مهشیدِ من در حال خوردن عروسک مهشیدِ گل مامان اینجا داشتی عروسک مورد علاقه خودتو میخوردی ... نویسنده : مامانِ مهشید 10:31 9 آذر 1393 205 1 1 ادامه مطلب
نفسم مهشیدکم اینجا رفته بودیم عروسی و تو خواب بودی اصلا به سروصدا حساس نبودی و مامانی رو اذیت نکردی ... نویسنده : مامانِ مهشید 12:52 7 آذر 1393 125 2 1 ادامه مطلب
دخترم سوار بر روروئک دختر نازم شما برای اولین بار تونستی سوار روروئکت بشی فقط بالشت گذاشتم که نیفتی عزیزم تازه اول راهی ... نویسنده : مامانِ مهشید 12:39 7 آذر 1393 145 3 0 ادامه مطلب
مهشید در اتاق عمل روز زمینی شدنت عزیزدل مامان ... نویسنده : مامانِ مهشید 14:02 5 آذر 1393 154 3 1 ادامه مطلب